شيرينه مثل قنده
اين روزهاي نوتلا پر از خاطرات شيرينه. و البته پر از استرس و مسئوليت. از آنجا كه پسرك به لحاظ توانايي حركتي با ما آدم بزرگها هيچ تفاوتي ندارد (البته اگه از تر و فرز بودن ايشان صرف نظر كنيم) ولي به لحاظ درك خطر و به عبارتي عاقل شدن هنوز در مرحله طفوليت ميباشد، كارهاي عجيبي كه فقط به ذهن خودش خطور ميكند از حضرتشان سر ميزند. مثلا همين ديروز صبح، كه خروس خوان بيدار شده بود و با ما سر بيرون رفتن، به زبان خودش چانه ميزد به طور ناگهاني غيب شد. و از آنجا كه وقتي نامش را صدا ميكني پاسخي نميدهد، گفتم "آريا بگو سي دي" و صدا آمد "سيد دييييي" و من شروع به گشتن در اتاقها كردم و از من خواهش كه بگو "سي دي" و از ايشان پاسخ ...